همهچیز از یک شب بارانی در قلعهی لرد بایرون،شاعر معروف رمانتیک شروع شد. شبی که عدّهای از دوستانِ جوان بایرون در یکی از اتاقهای عمارت دور هم جمع شده بودند و هوا آنقدر طوفانی بود که نمیتوانستند عمارت را ترک کنند.
ادامه مطلب:
https://avangard.ir/article/388
تلاش برای دوچرخه نشدن، یا برزخ میان توهم و واقعیت.
نویسنده مرا به نام خودت صدا بزن از کتابهایی درباره عشق اول میگوید
یک ,عمارت ,ترک ,مطلب ,نمیتوانستند ,طوفانی ,نمیتوانستند عمارت ,که نمیتوانستند ,عمارت را ,را ترک ,ترک کنند
درباره این سایت